سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معصوم و رضا

 دوستت دارم
 
اگه جسارت نباشه میخوام بگم دوستت دارم
بی یاد تو یه شب هم پلک رو هم نمیزارم
اگه گناهی نباشه میخوام که با تو بمونم
بقیه سرنوشتم رو با تو بخونم
اگه خدا بخواد میشم برات یه پروانه
پر میکشم دورت عاشقانه
اگه قابل بدونی میخوام فدات بشم
یا که دورت بگردم و اسیر آن چشات بشم
اگه لایق بدونی میخوام خاک زیر پات بشم
اصلا خودت بگو چیکار کنم لایق آن قلب آشنات بشم ؟


کاش تو مرا بخوانی:

ای تشنه ی شعرهای پر بهانه
کاش یکبار مرا بخوانی عاشقانه
ای عجب رسمی س رسم روزگار
تاریک و تار گشته رویاهای ماندگار
ای کاش میدانستی اندوهت زچیست
یاکه مرهم دردهایت کیست
ای کاش یکبار هم ببینی مرا در خواب خویش
یاکه در فصل آغار رویاهای خویش
ای کاش میدانستی که اندوهم زکیست
یاکه درد و رنج این تن شکسته زچیست
ای تشنه ی شعرهای پربهانه
ندارم حرفی جز حرف عاشقانه


 
داره میمیره خبر داری ؟


حداقل بهش میگفتی دوستش نداری !
توی قلبت براش جا نداری !
داره میمیره
خبری داری چند وقته اسیره ؟
داره جون میده
به رنجات پایون میده
میدونی کیه ؟
همون که از دستت شاکیه ؟
خبر داری تو چه حالیه ؟
یا که گرم رویاها سینه ات از غم خالیه ؟
گفتی بهش دوستش داری ؟
یا توی حسرت میزاریش ؟
میدونی کی برات جون میداد ؟
به غم و غصه هات پایون میداد ؟
پس چی شد تموم حرفات ؟
پا گذاشتی رو گذشته هات ؟
حداقل بهش میگفتی بی وفایی !
مثل همه عاشق رنگ دنیایی !




یکشنبه 90/8/22 | 5:52 عصر | معصوم و رضا | نظر